×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

حرف هایی از هیچستان

به خدا مثل تو تنهاست خدایی که بزرگش خوانی

× حرفهایی هست که هیچ جا نمیشه گفت حرفهایی که از جنس تفکر اطرافیهنت نیست و هیچکس نمیتونه قبولش کنه کارهایی هست که میدونی مجبوری انجام بدی ولی هیچ توضیحی براش نداری کارهایی هست که هیچ جای دنیا نه نه هیچ جای عالم نمیتونی توجیهش کنی اینجا هیچستانه خوش اومدی
×

آدرس وبلاگ من

elham.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/elham_shahrivar

گناهش پای من

 

تو بیا عاشق باش گناهش پای من یک بت لایق باش گناهش پای

من گذر از آبی دریا مطلقا ممنوع است به فکر قایق باش گناهش پای من

سردی فراق تو یخ ساخته از قلبم یخ را تو عایق باش گناهش پای من

تو بیا عاشق باش گناهش پای من یک بت لایق باش گناهش پای من

گذر از آبی دریا مطلقا ممنوع است به فکر قایق باش گناهش پای من

تا شقایق هست زندگی باید کرد تو شقایق باش گناهش پای من

در بی کسی خلایق تنهای این دلم یار خلایق باش گناهش پای من

در واپسین لحظه ی غربت وتنهایی یاد دقایق باش گناهش پای من

سردی فراق تو یخ ساخته از قلبم یخ را تو عایق باش گناهش پای من

هزار بار گفتی فراموش نمی کنم اما به یاد عاشق باش گناهش پای من

بیا و بی بهانه ماندن در انتظار نسیم دل را تو سارق باش گناهش پای من

                                             

 شده سرگردان شوی انگار كه هيچ راهی نیست....

خيابان گردي مي كنم با همه ی كم صبري ام.

 صداي آدمها آزارم مي دهند و كوچه ها مي چرخند زیر پاهايم.

طراوت ،لاي انگشتهاي بهار يخ زده انگار.

باید اين بغض ميخ شده روي ديوار دلم رابه  كجا ببرم؟

 به هزار روش از تو گريختم تا تو آرام بگیری

صدايي شده ام كور و بي انعكاس

 و اينهمه حاصل همه ی نداشته هاي من است.

حالا چه تفاوت مي كند كجا نفس بكشم ؟

روزها با تو ام و بي تو.

چه بي تابم و هر لحظه دور ميشوم از سايه دروغين خود.

من پنجره ام را بسته ام با دستهاي تو.

 چقدر آرام چقدر بي صدا مي روند شكوفه ها به دست باد

و هذيانهاي من شده اند مثل نياز.

بهار هم سكوت مي كند وآرام مي گذرد بر روزهايم.

كسي همه روزهايم را بريده و من بي خيال همه چيز شده ام

 رها در بهار سالي كه مي آيد

و مي دانم آبستن اتفاقاتي است خوش و نا خوش. خواسته و نا خواسته.

 كاش خدا بتازد و براند تمام سرنوشت را، كه با رقم زدن دستهايش عجيب آشنايم.

 كاش بيايند لحظه ها و بگذرند.

خاطره ها گاه غریب می شوند گاه آنقدر نزدیک

 که تو فراموش می کنی فاصله ی لحظه ها را.

 و شنیدن خاطره ها و آرزوهای آدمها لذتی دارد نگفتنی،

 خصوصا اگر تو هم در آن آرزو باشی.

تو یعنی من،

 منی که می شنوم.

 این آرزوها بهانه اند، بهانه هایی شیرین برای فردا که بشوند خاطره!

 تو بگو این خاطرات خیال بودند

 و من فکر می کنم به این که واقعیت اند یا خیال؟

 نمیتوانم بین خیال و واقعیت دیگر تفاوتی ببینم.

 خیال ها آنقدر گاهی نزدیک به آدم اند و واقعی ،

که فراموش می کنی بودن یا نبودن اش را.

چقدر عمیق نفس می کشم وقتی بوی خیال تو در این فضاست.

 بوی خیال.....    چند نفررا می شناسی که این را حس کرده باشند و درک کنند؟

 باید دل سوزاند برای آنها که نمی فهمند.

 آنها خیال می کنند زندگی می کنند

و من خیال را زندگی می کنم

کداممان زنده ایم؟!

                                    
یکشنبه 4 آذر 1386 - 9:11:03 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم